Tuesday 18 June 2013

این شهر ِ پر از حسِ بیزاری.

تقریبن یکی دو حالت بیشتر ندارد. یا آرزو همان: "ای کاش من اینجا به دنیا نمی آمدم" می مانَد یا سطح توقع را پایین آورده و کمی زمینی تر بشود: "ای کاش من هم حالا (وقت شادی) مثل همین پسرهای با موی دم کفتری، با شلوار ِ پاچه گشاد ِ از مچ تنگ، سوار بر موتورسیکلت، دادِ خوشحالی بر می آوردم" یا که فقط امید داشته باشم که این شهر توی همین یک دو چند سال، توی زندگیم، تمام شود تا هر حدی که می شود.

No comments: