لابه لای کوچه های قدیمی قصرالدشت گشت می زدم. خانه ها قدیمی بود و حیاط دار و هر حیاط دستکم یک درخت ِ سر به بام داشت. درخت خانه ی آنها نارنج بود. بی زمستان. خانه آجری بود و نقلی. پنجره ی اتاق چارچوب ِ سفید داشت و بزرگ بود. موهای بافته شده ی دختر تا روی سینه ش آمده بود. زیباروی، داشت توی انعکاس پنجره لبهاش را خوشرنگ می کرد.
No comments:
Post a Comment