Sunday 7 July 2013

خانه ادریسی‌ها/غزاله علیزاده


جادوی ِ باستانی تو کوتاه نیست!_ زنهای دورانهای گذشته در وجودت تکرار می شوند، زنگ صدایت نمازخانه ی سانتاسوفیا را به یادم می آورد، نگاهت پرده در پرده تا تهِ تاریخ می رود، همه جا حضور داری، زیر طاقگان قصر گل سرخ ایستاده ای، وادی الکبیر خروشان را نگاه میکنی، در کوچه پس کوچه های اورشلیم، سربند سفیدت با باد می رود، عطر پیکرت می پیچد در زیتون زارهای بعلبک، جرنگ جرنگ خلخالهایت در معبدهای آجانتا طنین انداخته، آتنا نورش را از تو می گیرد، خش خش پیراهنت را برده ای میان رواق های کلیسای شارتر، در عالی قاپو تکیه داده ای به ستونی اخرایی و نگاه میکنی به فواره ی آبنمای نقش جهان، در غروب سرخ آگرا، زیر گنبدی سفید، به خواب رفته ای، تخته سنگ لب رود نیل هنوز گرمای تنت را نگه داشته و باد، مویه های تو را می برد به نیزارها. در تمام رویاهایم از دوران های باستانی، رد پای تو را می بینم، ضمنن می دانم همه جا در کنارت بوده ام، با نوازش سرانگشتهایت به خواب رفته ام. اگر هزار سال بعد هم مثل سبزه از خاک برویم، در آوندهایم جریان داری._ به این میگویم جاودانگی!

No comments: