Sunday 26 May 2013

من و انگشتی که شبانه توی زخم های خودم میچرخانم.



من شاید خاستم همه چیز کمی نرم تر شود. این بود که از همان اول کوبیدم/ خودم را/ خلق و خوی و عادت هام را/ هرچه که اکتسابی بود یا ذاتی. هرچه جای ایراد داشت، خودم به گفتنش در آمدم زودتر از شما. خاستم که شما سخت نگیرید به خودتان. خاستم که آن تلاش ِ مذبوحانه گریبانتان را نگیرد محضِ جلوه ای بهتر. خودم را گذاشتم نمونه و گفتم که ببینید/ ما آدمیم. همه با یکسری ایراد ها و خصلت های خوب. شما فقط خودتان باشید. بد نباشید، اما "سعی" هم نکنید که خیلی خوب بنمایید.

شما ولی گوش هاتان زیادی نمی شنید، یا باور من و ترک باورهای قبلی تان زیادی سخت بود. هر چه اعتراف از من بود را برداشتید/ چوبشان کردید روی سر خودِ من.

1 comment:

Anonymous said...

طاعت از دست نیاید
گنهی باید کرد
در دل دوست
به هر شیوه
رهی باید کرد