Tuesday 7 May 2013

اندراحوالات ِ یگانه ویرِ این روزهام: خیاطی.

این چیزی ست که این لحظه می شنوم:



و روزها همینطوری سر سری می گذرد و من فقط غصه می خورم که وقت کم است/که شاید وقت کم باشد/نه برای درس و اینها/یعنی نه برای هرچه باید همین روزها انجام شود/ یک چیزی که مثلن خیلی فکر میکنم وقت برای انجامش کم است، خیاطی ست. یعنی روزی نیست که یک مدل لباسِ راحت و سبک به نظرم برسد و از این ناتوانی در دوختنش، احساس عجز نگیردم. از طرفی هم دلم به خیاط دیگری رضا نمی دهد. آن چیزی که باید دوخته شود توی مغز من است و دلم میخاهد همه کارهاش را خودم بکنم.


یا خیلی دلم میخاهد یک روز حال داشته باشم بروم سلمانی بدهم موهام را یک کاریش بکنند. احساس میکنم در حقشان ظلم شده است این چند وقت اخیر و اصلن کجا بود خاندم/دیدم/یا شنیدم که رسیدگی به مو نشان از علاقه به خود است؟ حرف سر خودخاهی نیست/که حتا اگر بود من دلم میخاهد حسابی خودخاه باشم/بحث بر سر علاقه ست به خود. همینمان کم است که نسبت به خودمان هم بی تفاوت شویم. آن موقع یحتمل دیگر رسمن تمام شده ایم.(حالا چه واجب است بنویسم این ها نظرات شخصیِ من است نه حکم منزل؟!/اصلن من چه اصراری دارم همه چیز را توضیح دهم؟!اصلن همین یک خطی هم که درحال نوشتنش هستم حسابی اضافی ست و بس.)


بهرحال که دلم حسابی خیاطی میخاهد. و یک عالمه لباس های خوب خوب و راحت راحت. و وای.

No comments: