Tuesday 7 May 2013

بیگ ویش های شبانگاهانه ای.

و ناگهان می بینم که چقدر دلم میخاهد بعدها بشود یک آتلیه ی عکاسی داشته باشم/و عوض ِ آتلیه های معلوم، در اتاق های سیاه ِ بی نور عکس های شیک نیاندازم که بعد توی فتوشاپ بخاهند خیلی شیک تر شوند و هرچه/بلکن یک نیمچه حیاطی باشد عکاسخانه م/لاولی و گل منگولی و یک طوری که نور هی بتابد و من از هرکسی دلش عکس های ناخودآگاهانه میخاهد بخاهم که بیاید و قول بدهم که راضی بیرون برود.


من چقدر دلم میخاهد این کار را بکنم.

No comments: