Friday 22 February 2013

شروع که میشود/تمام که میشوم/تمام می کنم

وقتی شروع شد کلافگی/وقتی کتاب، صفحه ای نصفه نیمه خوانده، پرت شد کناری، وقتی زنجیره ی قلاب بافی را شصت بار نخ نخ کردی و شکافتی و نشد، وقتی موسیقی را شنیده و نشنیده عوض کنی و باز عوض کنی و باز..، وقتی فیلم را تکه تکه بینی و دست ِ آخر ضربدر ِ بالا/گوشه ی سمت راست ِ کا ام را بفشری، همین وقت است که تا خبر مرگت نرسیده باید بلند شوی، تشت قرمزه را ورداری و سبد ِ رخت چرک هات، بری بتمرگی توی حمام و شروع کنی _ زیر آبی که نیمه شب ها دیگر گرم نمیشود _ به شستشو/بعد هم دوش آب سرد بگیری و نیمه ی مازوخیستی ِ خودت را با تنگی ِ نفس از سردی ِ آب ارضا کنی. بعدش هم بروی توی بالکن/خم شوی تا نیمه ی بدن، صورتت را بگیری سمت بلوار چمران، و بگذاری موهای خیست را باد ببرد.

No comments: