Friday 8 March 2013

خارج از دیپ دارک سایدمان.

اتفاقن من یک آدم ِ حریم پرستم. یعنی تا بشود حریم شخصی ای برای اطرافیانم قائل می شوم که پیشاپیش آنهام درحق ِ من همین لطف را داشته باشند. هرچند که در بیشتر موارد کسی به تخمش هم نیست. 

اما گاهی حال می دهد جار بزنی. هرچه توی پشت و پسله های ذهنت می گذرد را. من تازگی ها از "دیپ دارک ساید"م زیاد صحبت می کنم و راحتم. چون اینکه آدم ها به دست ِ خودم از من متنفر بشوند و بعد دلشان بخاهد هنوز با من دوست بمانند و از آن طریق کمی به خوشان زحمت بدهند و اگر خوبی ای توی وجودم بود، آن را ببینند، برایم راحت تر است تا اینکه گمان کنم آنقدر خودم را خوب نشان می دهم که آدم ها با خیال راحت دوستدارم میشوند. اصلن به نظر من این چیز خوبی نیست که خیلی ها دوستت داشته باشند. این چیزی ست که یکجور دِین به گردن آدم می اندازد. وقتی از اول خودت را خوب و شسته رفته و شایسته نشان بدهی، و گندهات را هی پنهان کنی، مجبوری تا ابدالدهر مواظب خودت باشی که حرف و حرکت ِ ناشایستی از تو سر نزند. نه. این خوب نیست. آدم خودسانسوری اش می گیرد به مرور

این ها را گفتم که بگویم دوست ترین آدم زندگیم را من خیلی دوست دارم. چه گفتن ِ اینها لوس بازی باشد چه هرچه. خاستم بگویم خیلی خوب است، واقعن خوب است آدم یک نفر را توی زندگیش داشته باشد که همه ی پستی و بلندی های شخصیتیت را رفته و برگشته باشد. که به پیچ و خمت آشنایی داشته باشد. که نیازی نباشد جلوش عین مزخرف ها تظاهر کنی که هیچ/بلکن میتوانی خیلی دقیق تر و بهتر خودِ نکبتی ات باشی و مطمئن باشی رفیقت را هنوز داری. این ها نشانه های مثبت است. بعله که هست.

1 comment:

farzad V said...

بله واقعا خوب است. یک دوست جانی هم خوب است و هم کافی است.