Monday 15 April 2013

غمیده گی.

غم یعنی از دارِ گرفته ی دنیا، همین یک پنجره را داشته باشید، همین یک "رو به پشت بام" همین یک "نگاهِ بهاری به شهر"، همین که حصارهاش را با زحمت یکی یکی جدا کرده اید، که بشود شبی، نیمه شبی، سرِ دل گرفتگی تان را وردارید ببرید آن بیرون و محضِ دلِ خسته تان کمی به آرامش برسید.. آنوقت فردا بخاهند بیایند و دوباره سرتاسر ِ پنجره را حصار بزنند.. غم یعنی این.






1 comment:

Anonymous said...

و از کسانی که بر وجودشان حصار زده اند، چه توقعی بیشتر از این