Friday 19 April 2013

مرا با توست/چندی آشنایی..

من قادر به باورِ نبودن ها، نبوده م هیچ گاه. من با این فقدان های همیشگی کنار نمی آیم.  من نمی توانم بپذیرم که شما دیگر نیستید. که وقت ِ ناچاری هر خانواده، شما نیستید برای بزرگ تری/برای میانجی گری/برای منجی ای که همیشه بوده اید.


من نمی پذیرم که هر روز ِ اول از سال، شما نباشید که ما همگی دورتان جمع شویم و شما با آن زبان همیشه ی خدا تندتان، عیب کسی را در قالب یکی دو بیت از شاهنامه یا سعدی و حافظ و مولانا، بیان بکنید. 


حتا اگر پنج نسل بین من و شما فاصله بوده باشد. حتا اگر شما عموی بزرگ من باشید و من آخرین فرزند از کوچکترین برادرتان. 


بغض توی گلوم از رفتنت آب نمی شود عمو/نبودن ها هیچ گاه جزوی از باورِ من نبوده اند..

1 comment:

Anonymous said...

خدایش بیامرزد

ای صبا، ای پیک دورافتادگان
شوق ما را تا مزار او رسان