Monday 15 April 2013

برای خاطر شب های لبِ حوض



از آن روزها خیلی گذشته ست آقا. از آن شب ها که شما ما را بی هوا از خاب بیدار میکردید و مرجان گفتنتان ما را تا حیاطِ سحر میکشاند و لب حوض می نشاند و صدای شما بود که خوب، و برای ما شعر می خاند و ما در بیداری رویا می دیدیم.. شما شعر می خاندید و ما شعر را می شنیدیم و صدای شما را گوش می کردیم. که گاهی هزار دورِ شبانه را لبه ی حوضِ کاشی ریزِ آبی ِ همیشه بی آب، بی حواس، رفت و آمد می کردیم..

بگویید از آن روزها خیلی نگذشته ست آقا..

No comments: